پرنسس آدریناپرنسس آدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

سفر شمال

ریزه میزه مامانی شما برای اولین بار رفتی شمال (رامسر) خونه مامان پروین راه طولانی بود و تو از تو ماشین بودن کلافه بودی برای همین بابایی باید ماشین نگه میداشت تا شما شیر بخوری و بخوابی بعد حرکت کنیم برای همین ما 7 ساعت تو راه بودییم عزیز دلم تو انقدر از دریا خوشت آمده بود که نگو برای همین بابایی گفتم تا نگهت داره تا با شنا کمی بازی کنی آخر سر زیر ناخنای پات پر از شن شده بود ولی حسابی کیف کردی خونه مامان بزرگ (مامان بزرگ بابایی) در محلی به اسم لات محله (لات به معنی رود خانه ) هست مامان بزرگ 22 اردک و 10 تایی مرغ جوجه داره که هر روز من و شما میرفتیم بهشون غذا میدادییم طوری شده بود که تا صدای ما رو یا خود مارو میدیدن به س...
26 مرداد 1392

عکس های یک ماهگی آدرینا

عزیزم این اولین عکست بعداز تولدتت دختر نازم ساعت 30 دقیقه بامداد روز اول فروردین 92 در بیمارستان ایرانمهر تهران با وزن 2600 گرم و وزن 47 سانتی متر قدم به زندگی مامان و باباش گذاشت و زندگی برای ما شیرین تر کرد این عکس 3 روزگیت خیلی کوچولو بودی قشنگ مامان   این عکسا رو مامانی با همکاری بابا ازت گرفتیم اینجا آدرینای قشنگم دوم ماهش هست   ...
12 مرداد 1392

تیر 92

عزیزم این عکسای ٤ ماهگیت که مامانی ازت گرفته  این آویز بالای تخت هست که تو خیلی دوستش داری و باهاش سرگرمی در واقع عصای دست مامانی تا به کاراش برسه این تخت خوابت که بیشتر روز این تو هستی با عروسکات مشغولی مامان به کاراش میرسه الهی مامان قربون اون خندهات بره که اینقدر ناز میخندی  اینجا هم مشغول بازی با عروسکات بودی که مامان ازت عکس گرفت عزیزم تو عاشق خوردن دستت هستی موقع خوردن هم یه ملچ و مولوچ میکنی که انگار داری خوش مزه ترین چیزو میخوری خوشمزه مامانی     مامان فدات بشه این جا تازه از خواب بیدار شدی داری خودت میکشی تا سر حال بشی نمیدونم چه جوری که مامانی هر وقت ...
4 مرداد 1392
1